با صدای آلارام بیدار شدم سیاوش هنوز خواب بود بلند شدم موهامو با کلی بدبختی شونه کردم بلندیش تا زیر باسنم بود تصمیم گرفتم ببافمش موهامو دو قسمت کردم و بافتم و یکمشو کج ریختم تو صورتم کرم ضدآفتاب زدم و لباسهای مدرسه مو پوشیدم امروز وقت تلافی بود به ناخن هام لاک مشکی زدم و کیف و کفش مشکی مو برداشتم رفتم پایین صبحونه رو کامل خوردم و رفتم تا شروع کلاس نیم ساعت وقت داشتم تاکسی گرفتم و رفتم دم مدرسه جهانبخش دم در بود کسی نبود خواستم رد بشم گفت موهاتو بکن تو اینجا مدرسه ست نه سالن مد لبخندی زدم و گفتم برو کنار تا به پدرم نگفتم از مدرسه اخراجت کنه همه میدونن سابقه ی درخشانی داری با مدیر قبلی ریخته بودی روی هم یادت باشه پدرم ابروت نزار کاری کنم وسایلتو جمع کنی و بری شهرتون کاری به من و اقای محمدی نداشته باش بد تلافی میکنم خانوم مهین جهانبخش . مهبوت موند کنارش زدم و رفتم داخل .


سیاوش: 

حالم خوب نبود اون که سرکلاس باهاش بد حرف زدم اینم از سیلی کاشی دستم میشکست نمیزدمش هرچی در میزنم فایده ایی نداره تصمیم گرفتم از پنجره برم ساعت‌ ۴ شب بود رفتم تو حیاط و از درخت کنار پنجره اتاقش رفتم بالا اخ عزیز من با حوله خوابیده نمیگه سرما میخوره پنجره بستم و یه دست لباس گرم برداشتم و با حوله اش عوض کردم و کنارش دراز کشیدم و کشیدمش تو آغوشم اخ عزیز من الهی دستم میشکست و نمیزدمت اما نمیدونی که خانوم جهانبخش چقدر بهم متلک گفت و من نتونستم جوابشو بدم نفسم میدونم خوابی شایدم بشنوی خیلی دوستت دارم از قصد نزدمت وقتی دیر اومدی کلی نگران شدم گفتم نکنه برات اتفاقی افتاده نفس من ، من بدون تو میمیرم چشمای خوشگلت ازم نگیر . 

نفس : 

بیدار بودم و تمام حرفاش شنیدم کلی حرص خوردم تصمیم گرفتم فردا رفتم مدرسه تلافی کنم تو اغوشش بیشتر جمع شدم و خوابیدم .


زنگ اخر دینی داشتیم که مهشید خبر اورد که معلم نداریم رفته مرخصی از ذوق درحال پرواز بودم که سیاوش اومد سرکلاس مات وسط کلاس موندم با صداش به خودم اومدم « خانوم محمدی این چه وضعیه مگه اینجا مدرسه نیست سرمو پایین انداختم رفتم نشستم سرجام و تااخر کلاس سرم بالا نیاوردم اونم درس داد زنگ زد و خسته نباشید گفت و رفت من موندم و با کلی بغض تاحالا سیاوش باهام اینجوری حرف نزده بود گونه هام خیس شدن وسایلم جمع کردم و به صدا زدن های نادیا توجه نکردم و رفتم بام بلکه آروم بشم حدوددوساعت بعد رسیدم بام روی سکوی همشیگی نشستم و اروم اروم اشک ریختم وقتی به خودم اومدم هوا تاریک شده بود گوشیم درواوردم اهههه اینم که خاموش شده بلند شدم رفتم پایین اژانس گرفتم و رفتم خونه در خونه باز کردم داخل شدم که سیاوش سراسیمه دیدم رفتم جلو «سلام!» که برق از سرم پرید چشمام گرد شد اروم دستم گذاشتم روی گونه ام سوزش داشتی اما به سوزش قلبم نبود هیچی نگفتم از کنارش رد شدم و رفتم اتاقم در قفل کردم اروم پشت در نشستم قلبم درد میکرد اشگ هم ارومم نمیکرد با صدای در به خودم اومدم « نفس عزیزم در باز کن حرف بزنیم من معذرت میخوام عصبانی بودم نگرانت شدم چندبار زنگ‌زدم به گوشیت اما جواب ندادی ؟» نفس جان باز کن ! اهمیتی ندادم لباسم عوض کردم و‌رفتم حموم اومدم بیرون بدون اینکه لباس بپوشم با تن پوش حوله روی تخت دراز کشیدم احساس گرما میکردم پنجره رو باز کردم و دوتا خواب خوردم و خوابیدم


نفس : 

ساکت نشستم سرجام بلکه نخواد ازم بپرسه اما وقتی فامیلی خودم و مهشید شنیدم کپ کردم حالت زار به خودم. گرفتم بلند شدم گفتم «ببخشید اقا نیاوردم !» « از دانش اموز به زرنگی شما بعیده ؟ خانوم محمدی دلیل قانع کننده ایی دارین که چرا تکلیف تون انجام ندادین ؟» سرم پایین انداختم میدونستم برای اینکه بچه ها بعدا نگن چون زنش شدم هوامو داره گفتم« عذرمیخوام اقا تکرار نمیشه !» « تکرار نشه یه. نمره منفی میگیرین امروز ! امیدوارم تکرار نشه !» نشستم چیزی نگفتم مهشید هم نمره منفی گرفت ، یک ساعت درس داد بعد زنگ خورد و رفت من موندم و چشمهای گشاده بچه ها خندم گرفته بود گفتم « انتظار نداشتین که بگه عزیزدلم اشکالی نداره ؟ بعد زدم زیرخنده که بچه ها همزمان با من خندیدن


زنگ تفریح بچه ها ریختن رو سرم و تند تند حرف میزدن من نمیفهمیدم ریلکس لم دادم گذاشتم به این جیغ جیغ هاشون ادامه بدن نمیدونم چقدر گذشت که با اومدن صدای سیاوش به خودم اومدم و لبخندی نشست رو لب هام این مرد چقدر دوست داشتنی بود خوشحال بودم که مال منه فقط من ؛ 

سیاوش: 

توی دفتر همه بهم تبریک میگفتن جز خانوم جهانبخش که بعد فهمیدم میخواسته نفس برای پسرش بگیره چقدر حرص خوردم و عصبانی شدم میخواستم خانوم جهانبخش بکشم به زور خودمو کنترل کردم زنگ دوم با کلاس نفس داشتم هم عصبی بودم هم خسته ولی نفس برام منبع انژری بود زنگ که خورد کیفم برداشتم رفتم و از پله ها بالا رفتم سالن شلوغ بود بیخیال گذشتم و رفتم سرکلاس وقتی وارد شدم دیدم همه دور نفس گرفتن « چخبره اونجا ؟» همه پراکنده شدن نفس با لبخند جذاب بلند شد با دیدنش همه دردهام یادم رفت و اروم شدم خستگی پرکشید جدی رفتم پشت میز و کتاب ادبیات درآوردم :« قرار بود امروز هرکس دو بیت شعر بیاره و تو کلاس بخونه و نمره بگیره دواطلب اول کیه ؟ » کلاس تو سکوت بود از ته دلم خندیدم نفس ریلکس نشسته بود و چیزی نمیگفت و در و دیوار نگاه میکرد خنده ام گرفته بود هرکسی مشغول بود گفتم : خانوم محمدی ، خانوم حیدری بفرمایید پایه تخته ‌.


به محض اینکه وارد کلاس شدم کل بچه ها ریختن سرم و کلی زدن تو سرم خنده ام گرفته بود اینقدر داد و فریاد کردم که با صدای سینا به خودمون اومدیم و بچه ها منو ول کردن مقعنه ام از سرم افتاده بود و تند تند داشتم نفس عمیق میکشیدم که سینا گفت : چطوری زنداداش خوبی ؟ خوش گذشت دیشب کنار هم رو تخت !!! ????

دهنم باز مونده بود گفتم : اقا معلم چقدر شما بی ادب بودین و من نمیدونستم عایا خانوم مدیر اطلاع دارن که شما چه رفتاری دارین ؟???? سینا جا خورد و دوباره به حالت اولش برگشت و گفت : بفرمایین سرکلاس خانوم محمدی بدونین نمره میان ترمتون دست منه !???? که صدای ناله های سینا بلند شد سیاوش گوشهای سینا رو گرفته بود « اوووویییی پسرجون نبینم داری زنمو تهدید میکنی ها بار بعدی من میدونم تو » * اخ اخ ول کن سیاوش کندی گوشمو خدا بگم چیکارت کنه بیشعور ول کن دیگه اه * خندمون گرفته بود خندیدم سیاوش لبخند جذابی زد و چشمک به من رفت سرکلاسش & خندیدم و همه رفتیم سرکلاس زنگ اول درس فلسفه داشتیم که به شوخی و خنده گذشت و البته حرص خوردن های نیلوفر خانوم بابت اینکه عشقشون پرید ????????چقدرم که من خیبسم ????????????????????


نفس : 

یه حس ناب داشتم آروم بودم خوشحال بودم لبخند خیلی گنده روی صورتم بود حواسم نبود توی یه دنیای دیگه سیر میکردم تا اینکه سیاوش ماشین گرفت سوار شدیم سرمو روی شونه هاش گذاشتم و لبخندم گنده تر شد ????

حدود بیست دقیقه بعد رسیدیم مدرسه دست تو دست هم رفتیم مدرسه ????

کل بچه ها با دست منو نشون میدادن اما برام مهم نبود نازی اینارو دیدم که بهم چشمک زدن خنده ام گرفته بود باهم رفتیم داخل و وارد دفتر شدیم و سیاوش یه گواهی واسه دو روز غیبتم نشون داد که غیبتم موجه بشه بعدشم من رفتم کلاس ????


هنوز توی حس و حال قشنگ اون بوسه بودم مانتو و شلوار مدرسه مو پوشیدم مقعنه مو انداختم رو شونم و کیفم گرفتم دستم رفتم پایین پشت میز نشستم حواسم به اتفاق توی حموم بود و لبخنده گنده رو لبام بود 

سیاوش: 

الهی قربون خانوم خوشگلم بشم که حواسش هنوز پرته عشق جان من کاشی زودتر کنکورش بده و عروسی کنیم اخ عاشقتم گل دختر تمام حواسم بهش بود که ماکان بهش نزدیک شد خواست بزنه تو سرش که فریادم رفت هوا « مااااکااااان » کپ کرد نفس حواسش جمع شد از عصبانیت درحال منفجر بودن که سریع نفس به سمتم اومد دستمو گرفت و کشون کشون منو برد حتی خداحافظی هم نکردیم عصبانی بودم شدید چشمام به موهای رقاص نفس افتاد شد آب رو آتیش نزدیک در بودیم نگه داشتمش و با لبخند شروع کردم موهاشو بافتم کش دست نفس ازش گرفتم موهاشو بستم مقنعه شو گرفتم سرش کردم و دراخر پیشونیش بوسیدم و دستش گرفتم و رفتیم بیرون ماشینم خراب بود مجبور بودیم با تاکسی بریم رسیدیم سرکوچه سوار اولین تاکسی شدیم و رفتیم به سوی مدرسه ????


سیاوش:

همه توی حال و هوای ناب غرق شده بودن و نفس بغل من آروم خوابیده بود لبخندی به صورتم اومد چقدر من این دختر دوست داشتم نفسم بود از زمانی که نفس راه میرفت کنارش بودم تا الان خانوم کوچولوی من چقدر بزرگ شده دردش بجونم آروم نفس بغل و بلند شدم و شب بخیری به همه گفتم و به سمت خونه راه کج کردم از پله ها بالا رفتم و به سمت اتاق رفتم آروم در باز کردم نفس روی تخت گذاشتم و یه کش و قوسی به بدنم دادم آروم اروم لباسهاشو با لباسهای خواب خرسیش عوض کردم موهای بازشو بافتم . 

پیراهنمو دراوردم و آروم کنارش دراز کشیدم و به صورت غرق در خواب مظلومش نگاه کردم این دختر دلیل بودن هام بود عاشقانه میخواستمش مال من بود از همون اول مال من بود عمو خوب از عشق من خبر داشت خوشحالم که با قراره به زودی ازدواج کنیم فقط دوماه مونده به کنکور نفس بعد اون مراسم راه میندازم و نفس میشه خانوم خونم میشه مادر بچه هام میشه ملکه ی قصرم ❤❤.❤❤


درست حدس زدم همه بیرون بودن لبخند زدم با برگشتن دیدن شخص کپ کردم لبخندم جاشو به اشک داد خاطرات گذشتن از چشمام قلبم تیر میکشید دستم بی اختیار رفت روی قلبم + ندا - نفس ، هنوز باورم نمیشد جلو رفتم ولی بی اختیار اشک هام می اومد رسیدم به آلاچیق - نفس ؛ قلبم دوباره تیر کشید اهمیت ندادم دستام آوردم بالا روی صورتش گذاشتم + خوابم یا بیدار ؟ - بیداری رفیق ؛ + بی معرفت - بیشعور + الاغ - دیوونه + خر احمق ؛ - روانی محکم بغلش کردم و زیرلب گفتم اسمان به زمین بیاد زمین به
از حموم که بیرون اومدم سیاوش موند کاراشو بکنه رفتم در کمد باز کردم جلوش وایستادم مثل متفکرها به کمدم خیره شدم امروز چی بپوشم ؟؟؟؟؟ ته کمد یه لباس سفید خودنمایی کرد لبخند شیطانی روی لبام اومد برگشتم به در حموم نگاه کردم و لبخندم پررنگ تر شد با حوله رفتم نشستم روی به روی آیینه سشوار به برق زدم و خواستم موهامو خشک کنم یهو از دستم افتاد درواقع نیفتاد سیاوش ازم گرفت - چرا کارهای کع وظیفمه رو انجام میدی !؟ خندیدم برگشتم تا سیاوش کارشو انجام بده موهام حسابی بلند
سلام به همه ی دوستان ازتون دلگیرم نه کامنت میزارین نه چیزی ???????????????? چرااخه وقتی من از طرف شما انگیزه نداشتم باشم حال نوشتن هم ندارم ازتون. خواهش میکنم همانطور که قبلا برام کامنت های قشنگ میذاشتین الانم بزارین کلی سوپرایز های خوب براتون دارم منتظر کامنت های قشنگتون هستم دوستدار شما حدیث ????????
صبح با صدای زنگ موبایل بیدار شدم سیاوش نبود گوشی برداشتم اوووف با کرختی بلند شدم رفتم سمت یه دوش بگیرم سرحال بشم در باز کردم دیدم سیاوش کف حموم نشسته و به رگ های دستم نگاه میکنه ترسیدم جلو رفتم + سیاوش ، اما جوابمو نمیداد ترسیده بودم روبه روش نشستم اصلا نگامم نکرد بازم صداش زدم اما جواب نداد سریع اب سرد باز کردم و سرش کشیدم تو بغلم یخ زدم اما تا صدای ضعیفش اومد - سرده +سیاوش - ببند ابو یخ کردی + خوبی - اره ،صورتم خیس از اشک بود هق هق ام بلند شد اخ خدایا
سرفه مصلحتی کردم سرها به طرفم برگشت همزمان سیاوش کنارم قرار گرفت گفتم : میخوام باهاتون راجب یه موضوعی حرف بزنم ! بابا : بیا دخترم ببینم چیشده ؛ روی مبل دونفره روبه روی مامان و بابا نشستم سیاوش به تعبیت از من کنارم نشست توی دلم یاعلی گفتم و شروع کردم ( مامان و بابا من میدونم پرروئیه اما میخوام زودتر برم سر خونه و زندگی خودم با اتفاقات ناخوشایندی که رخ داده ترجیح میدم بیشتر کنار شوهرم باشم ) مامان : مگه الان نیستی دخترم ؟ ( مامان جان هستم اما میخوام خبر
توی سکوت داشتم فکر میکردم خداروشکر سیاوشم ساکت بود نمیدونم چقدر تو فکر بودم که با صدای بوق به خودم اومدم به محض توقف ماشین پیاده شدم و بدون توجه به سیاوش به سمت خونه به راه افتادم نفس عمیق کشیدم الان وقت این رسیده بود که من به زندگیم برسم و زندگیمو توی دستم بگیرم و جلو برم و برای عشقم بجنگم و زندگیمو حفظ کنم با اقتدار در باز کردم و سرکی کشیدم کسی نبود به سمت آشپزخونه رفتم کسی نبود به سمت نشیمن پشتی رفتم دیدم همه هستن نفس عمیقی کشیدم حالا وقتش بود اره وقتش
وقتی وارد شدم دوتا دختره کنار هم بودن و سیاوش سرپا و پیمان روبه روی دختری که هنوز آثار بودنش مشخص بود محکم قدم برمی داشتم الان وقت ترسیدن و لرزیدن نبود وقتی حساب پس گرفتن بود پشت میز نشستم هرچی جلوی دستم روی میز بود ریختم روی زمین صدای شکستن لیوان شنیدم اما ت نخوردم + خب اول شما دوتا خانوم به ظاهر محترم خودتون معرفی کنین و کارتون بگین زود ( سارا ملکی دوست دختر سابق مانی محمدی و جدید پیمان کلینک زیبایی دارم ) { آرزو سهرابی پرستار و
از پشت در بلند شدم و روی تختم نشستم که یهو در محکم باز شد سیاوش بود مثل ابر بهار اشک میریخت اومد دستمو گرفت و بلندم کردم و اتاق برد بیرون چیزی نگفتم فقط صحنه بوسیدن و گریه های سیاوش جلوی چشمام بود از خونه زد بیرون باران به شدت شروع کرد به باریدن در یک دقیقه مثل موش آب کشیده شدیم سوار ماشینم کرد در با ریموت زد و به سرعت از خونه زد بیرون بهش نگاه کردم هنوز داشت اشک میریخت چشماش قرمز شده بود چشمایی کع دنیام بود هنوزم هست مرد من بود حتی اگه با یکی دیگه ازدواج
بعد چند دقیقه اومد داخل تو صورتم نگاه نمیکرد - سرمت تموم شده برم بگم بیان بازش کنن بریم ، از در بیرون رفت آروم بلند شدم و سرم از دستم کشیدم باریکه خون راه افتاد اما اهمیتی ندادم با یه دستمال خون هارو پاک کردم و مانتومو صاف کردم و کفش هام پوشیدم و رفتم کنار روشویی به آیینه نگاه کردم صورتم سفید شده بود شونه هام بالا انداختم مهمتر از قهر سیاوش نبود که آبی به صورتم زدم و با دستمال صورتمو خشک کردم و از اتاق زدم بیرون با چشم هرجا نگاه کردم نبود + خوشگلم دنبال
نفس : چشمام با درد باز کردم تمام تنم درد میکنه سرمو برگردونم سیاوش سرش گذاشته روی دستم لبخندی روی لبام اومد یک لحظه اخم هام رفت توهم حالا جواب سیاوش چی بدم چی بهش بگم که قانع بشه اگه بفهمه من رفتم خونه مانی خون به پا میکنه خدایا چیکار کنم???? در باز شد و پرستار اومد داخل + حال خوشگل ما چطوره ؟ - خوبم یکم ارومتر حرف بزنین شوهرم خوابه + باشه باشه ببخشی نمیدونی این شوهرت نزدیک بود بیمارستان روی سرمون خراب کنه معلومه عاشقته ها - اره خیلی ☺ زدیم زیرخنده دستمو

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نغمه دانلود بانک لینک های دانلود آهنگ میباشد. فلزیاب ارزان پرقدرت حرفه ای09909061300 آشپزباشی 09196638253 مهندس دلاوران | مشاوره ی رایگان فلزیاب موسسه حقوقی دادمان chawshinkala رولی موزیک سایت حقوقی هادی کاویانمهر